پزشکیسبک زندگی

آیا ما انسان ها فقط ۵ حس داریم؟ (حس ششم)

حس ششم: افسانه یا واقعیت؟ نگاهی علمی به حواس مرموز انسان

آیا واقعاً چند حس داریم؟

آیا حس ششم واقعیت دارد؟

حواس 5 گانه

همه ما از کودکی آموخته‌ایم که انسان‌ها پنج حس اصلی دارند، اما تحقیقات جدید نشان می‌دهد که ممکن است بیش از ۳۰ حس مختلف در بدن ما فعال باشد! از حس تعادل و ادراک زمان گرفته تا حس موقعیت اندام‌ها—که به ما کمک می‌کند بدون نگاه کردن، جای دست و پای خود را بدانیم. جالب این که برخی حیوانات، مثل زنبورهای عسل، حتی حس مغناطیسی دارند و با کمک آن مسیر خود را پیدا می‌کنند.

اما حس ششم چه؟ این مفهوم در فرهنگ‌های مختلف معانی متفاوتی دارد. در فلسفه‌های شرقی، گاه ذهن به‌عنوان هماهنگ‌کنندهٔ حواس، «حس ششم» نامیده می‌شود. در غرب، اما معمولاً به توانایی‌های فراحسی مثل پیش‌آگاهی اشاره دارد. داستان‌های زیادی از افرادی وجود دارد که ادعا می‌کنند با یک حس درونی از فاجعه‌های قریب‌الوقوع آگاه شده‌اند.

شهود—این که گاهی بدون دلیل منطقی، پاسخ یک مسئله را «فقط می‌دانیم»—نیز موضوع تحقیقات علمی است. عصب‌شناسان معتقدند ذهن ناخودآگاه ما می‌تواند اطلاعاتی را پردازش کند که به سطح هوشیاری نمی‌رسند، و سپس در لحظات حساس، آن‌ها را به ما یادآوری کند.

از طرفی، برخی رویاها و تجربه‌های عرفانی با مصرف مواد توهم‌زا القا می‌شوند. مثلاً قارچ‌های سیلوسایبین صدها سال در مراسم مذهبی استفاده می‌شدند. امروزه دانشمندان در حال بررسی کاربردهای درمانی این مواد برای بیماری‌هایی مثل افسردگی هستند.

اما آیا همه تجربه‌های ماورایی ناشی از مواد یا اختلالات روانی هستند؟ تاریخ پر از گزارش‌هایی است که افراد سالم نیز ادعا کرده‌اند چیزهایی دیده‌اند که دیگران نمی‌بینند. شاید یوفوهای امروزی، همان فرشته‌های دیروز باشند—تنها در لباسی مدرن!

حقیقت این است که درک ما از جهان هنوز ناقص است. شاید روزی علم بتواند توضیح دهد که چرا برخی افراد چیزهایی می‌بینند یا حس می‌کنند که از دسترس دیگران خارج است. تا آن زمان، به جای انکار یا پذیرش کورکورانه، بهتر است با ذهنی باز به بررسی این پدیده‌ها ادامه دهیم.


آیا واقعاً چند حس داریم؟
خلاصه: آیا انسان‌ها واقعاً از «حس ششم» برخوردارند؟ پژوهشگران بررسی می‌کنند که چگونه شهود و رویاها—که اغلب القاشده هستند—جزئی از تجربهٔ هوشیار ما محسوب می‌شوند.

منبع: دانشگاه کالیفرنیای جنوبی (USC)

اگرچه این ایده که انسان‌ها پنج حس اصلی دارند، معمولاً به عنوان یک حقیقت جهانی پذیرفته شده و ریشه‌های آن به کتاب «در باب نفس» ارسطو بازمی‌گردد، اما امروزه بسیاری از فیلسوفان و عصب‌شناسان معتقدند که ممکن است بین ۲۲ تا ۳۳ حس مختلف داشته باشیم.

از جمله این حواس کمتر شناخته‌شده می‌توان به حس تعادل (equilibrioception)، حس موقعیت اندام‌ها (proprioception)—که به ما امکان می‌دهد بدون نگاه کردن، موقعیت اعضای بدنمان را درک کنیم—و حس زمان (chronoception) اشاره کرد.

و این فقط مربوط به انسان‌هاست. توک تامپسون، استاد انسان‌شناسی، می‌گوید: «برخی گونه‌ها حواسی دارند که ما فاقد آن‌ها هستیم، مثل حس جهت‌یابی یا حس مغناطیسی.» برای مثال، اکسید آهن در شکم زنبورهای عسل می‌تواند تغییرات میدان مغناطیسی زمین را تشخیص دهد و به آن‌ها کمک کند تا به کندوی خود بازگردند.

حس «ایکس»: ششمی که همیشه بحث‌برانگیز بوده
وجود «حس ششم» همواره موضوعی جنجالی بوده است. تامپسون توضیح می‌دهد: «حس ششم معمولاً به یک حس ناشناخته اشاره دارد، اما حالا که می‌دانیم حواس ما بیش از پنج مورد هستند، شاید بهتر باشد آن را «حس ایکس» بنامیم—جایی که «ایکس» نمایندهٔ ناشناخته‌هاست؛ چه یک حس طبیعی کشف‌نشده باشد و چه چیزی شبیه به توانایی‌های فراحسی.»

در برخی مکاتب فلسفی هند، ذهن یا «ماناس» به‌عنوان حس ششم در نظر گرفته می‌شود که پنج حس اصلی را با سایر قوای ذهنی هماهنگ می‌کند. در فرهنگ غرب، حس ششم معمولاً با ادراک فراحسی برابر دانسته می‌شود—پدیده‌ای که در فرهنگ سلتی به «دیدن دوم» معروف است. گفته می‌شد افرادی که این موهبت را دارند، می‌توانند مرگ را پیش‌بینی کنند، حتی گاهی فلس‌های ماهی (نشانهٔ مرگ در آب) را روی کسی می‌دیدند که به زودی غرق می‌شد.

اگر در اینترنت دربارهٔ حس ششم جستجو کنید، با انبوهی از ادعاها دربارهٔ پیش‌آگاهی‌های زندگی‌ساز روبه‌رو می‌شوید که به نظر می‌رسد باور به محدودیت حواس به پنج مورد را به چالش می‌کشند. یکی از این موارد، صدای درونی بارت نایلور، مدیر وال‌استریت، بود که ادعا کرد دو بار جانش را نجات داده است. بر اساس کتاب پزشکی به نام لری دوسی (۲۰۰۹)، نایلور در ۲۶ فوریه ۱۹۹۳ در مسیر کار به سمت مرکز تجارت جهانی بود که چیزی به او گفت وارد ساختمان نشود. چند ساعت بعد، یک بمب در آنجا منفجر شد. او می‌گوید همین حس در سال ۲۰۰۱ نیز او را از حملات ۱۱ سپتامبر نجات داد.

اما برای باور به این که درک ما می‌تواند فراتر از حواس فیزیکی باشد، لزوماً نیازی به اعتقاد به توانایی‌های ماوراءطبیعی نیست. آنتونیو داماسیو، استاد روان‌شناسی، فلسفه و عصب‌شناسی، می‌گوید: «ذهن لایه‌های بسیاری دارد. حقایق، اعمال و احساسات—همه این محتواها قابل بازیابی هستند، اما دسترسی به آن‌ها یکسان نیست. برخی اساساً در تاریکی پنهان شده‌اند و دسترسی هوشیار به آن‌ها دشوار است.» به همین دلیل، گاهی ناخودآگاه ما در لحظات غیرمنتظره پاسخ‌هایی به ما ارائه می‌دهد. داماسیو می‌افزاید: «شهود یک افسانه نیست؛ این پدیده نشان‌دهندهٔ غنای ذهن ماست.»

رویاهای القاشده
گاهی دیدن آنچه دیگران نمی‌بینند، نیاز به یک محرک دارد. در بسیاری از فرهنگ‌های بومی، از مواد روان‌گردان برای تجربه‌های خلسه‌آور و الهام‌بخش استفاده می‌شود. قارچ Psilocybe mexicana در میان جوامع بومی مکزیک چنان مقدس است که آزتک‌ها آن را «تئوناناکاتل» (گوشت خدایان) نامیدند.

رویاهای ناشی از الاسدی (LSD) نیز موضوع مطالعات علمی بوده‌اند. این ترکیب شیمیایی که در سال ۱۹۳۸ توسط آلبرت هافمن به‌صورت تصادفی کشف شد، توهمات قدرتمند عاطفی ایجاد می‌کند. البته الاسدی به زودی وارد جریان ضدفرهنگ دهه ۶۰ شد و توانایی آن در ایجاد دیدگاه‌هایی از یک جهان به‌هم‌پیوسته، به جنبش محیط‌زیستی آن دوران کمک کرد. اما اثرات شدید این دارو همچنین عواقب غم‌انگیزی به دنبال داشت. امروزه پژوهشگران در حال بررسی تأثیر دوزهای کم مواد توهم‌زایی مثل قارچ سیلوسایبین برای کمک به افراد مبتلا به PTSD، افسردگی و اضطراب هستند.

دیدن باور کردن است؟
البته همه رویاها نیاز به محرک شیمیایی ندارند. قدیسان مسیحی که ادعا می‌کردند توهمات بصری یا شنیداری واضحی داشته‌اند، اغلب در جوامع مذهبی زندگی پرهیزگارانه‌ای داشتند. گفته می‌شود سنت کاترین اهل سیه‌نا اولین بار در ۵ یا ۶ سالگی با مسیح مواجه شد. افرادی که در حالت مراقبه عمیق هستند نیز گاهی از ملاقات با موجودات نورانی یا پدیده‌های بصری عجیب سخن می‌گویند.

امروزه ممکن است فرض کنیم چنین رویاهایی—اگر ناشی از مواد روان‌گردان نباشند—محصول اختلالات مغزی مثل اسکیزوفرنی هستند. اما حتی در قرون وسطی نیز کلیسا اصالت این رویاها را زیر سؤال می‌برد و قوانین سختی برای ارزیابی مشروعیت آن‌ها وضع کرده بود. لیزا بیتل، استاد تاریخ و مذهب، می‌گوید: «البته این مربوط به دوران قبل از روان‌پزشکی است، اما مردم آن زمان نیز دیوانگی را تشخیص می‌دادند. اگر کسی از نظر روانی بیمار بود، رویاهایش جدی گرفته نمی‌شد. فرد باید در جامعه مورد احترام می‌بود و آنچه می‌دید باید از نظر عقیدتی صحیح می‌بود. ادعای دیدن مریم مقدس که روی یک اسکیت‌بورد سماتی سوار شده باشد، قطعاً جدی گرفته نمی‌شد!»

برای افراد معتقد، این استدلال مدرن که دیدن فرشته‌ها نشانهٔ دیوانگی یا دست‌کم فعالیت بیش‌ازحد تخیل است، پوچ به نظر می‌رسد. آن‌ها معتقدند کسی که رویاهای روحانی دارد، به حقیقتی دست یافته، نه این که عقلش را از دست داده است. جیمز مک‌هو، استاد مذهب، می‌گوید: «آن‌ها می‌گویند فرد روشن‌ضمیر در واقع جهان را آن‌گونه که هست می‌بیند.»

بیتل اشاره می‌کند که با وجود رویکرد عقلانی‌تر امروزی، رویاها همچنان پدیده‌ای رایج هستند. گزارش‌های امروزی از مشاهدهٔ یوفوها—که گاهی گفته می‌شود میزبان موجوداتی حکیم هستند—شاید نسخهٔ مدرن فرشته‌های دیروز باشند. او می‌گوید: «اصطلاحات فرهنگی تغییر کرده‌اند، اما پدیدهٔ رؤیت‌ها ادامه دارد. آنچه ما می‌شنویم، فقط نوک کوه یخ است.»

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *